بعضی از فیلما رو باید حتما دید چون نقش مهم و غیر قابل انکاری در تصور و نوع تفکر آدم و یا دیدگاه اون نسبت به دور و برش مثل زندگی، مرگ، سرنوشت و چیزای دیگه ای به جز اینا دارن یعنی تماشای بعضی از فیلما اونقدر تاثیری روی شما میذاره که میشه زندگیتون رو به دو دوره قبل و بعد از تماشای فیلم تقسیم کرد.
این فیلما درسایی به ما میدن که به این راحتی از یاد نمیبریم، چشم هامون رو به روی حقایقی عجیب باز می کنن و بعد از دیدنشون دیگه افراد آسون انگار و الکی خوش قبلی نخوایم بود.

شاید فیلما تصویری تخیلی از اون چه که ممکنه اتفاق بیفته باشن اما بعضی فیلما زندگی بشری رو به طور واقعی به تصویر میکشن به خاطر همین با تماشای اونا تغییر می کنین، به فکر فرو خواهید رفت، شوکه میشین، تفکراتتون دچار تغییر شده و تو یه جمله «دیگه آدم قبلی نیستین».

۱-قبل از طلوع آفتاب

بدون توجه به این که سابقه شکست عشقی و یا هر نوع رابطه رمانتیکی در گذشته داشته و یا نداشتین بهتره قبل از این که عطای این دنیا رو به لقایش ببخشین حتما فیلم درام عاشقانه «قبل از طلوع آفتاب» (Before Sunrise) ساخته ریچارد لینکلیتر در سال ۱۹۹۵ رو تماشا کنین. شاید این فیلم واقعی ترین تصویر از عشق بین دو جوون رو در تاریخ سینما به نمایش گذاشته باشه این فیلم با هر فیلم عاشقانه ای که دیدین فرق داره، فیلمی بسیار قشنگتر، بدون زمان و موثر در مورد عشق و علاقه به دیگری.

۲- زاخاری عزیز

این رو بدونین که بر شما واجبه قبل از مرگ دستکم یه بار مستند «زاخاری عزیز» (Dear Zachary) ساخته کرت کوئن در سال ۲۰۰۸ رو تماشا کنین. بیشتر از هر چیز تصویری که این فیلم از خونواده نشون میده قلب شما رو به درد میاره. واسه یه فیلم تکون دهنده آماد باشین. فیلم داستان بهترین دوست کارگردان رو نقل می کنه که عاشق زنی بزرگ تر از خود می شه و از ازدواج اونا پسری به نام زاخاری متولد می شه.
تا اینجای داستان رو می تونین با کسی که عشقتونه تماشا کنین اما از این به بعد داستان رو باید با کسی تماشا کنین که تا حالا بلندترین گریها و زجهاتون رو شنیده.

۳- دندون سگ

والدین و کسایی که قراره به زودی پدر یا مادر شن باید حتماً فیلم درام/کمدی یورگوس لانتیموس در سال ۲۰۰۹ با عنوان « دندون سگ» (Dogtooth) رو تماشا کنن. این کمدی مشکی فشار دیوونه کننده ای که والدین واسه تبدیل کردن بچه هاشون به آدمای به درد بخور و نجیب تحمل می کنن. هم اینکه فیلم به شما نشون میده که اگه والدین در این کار زیاده روی کرده و تلاش کنن فضا رو واسه فرزندان خود محدود کنن چه عواقب دردناکی در انتظارشون میشه. این فیلم شامل صحنه های دردناکیه که شما رو تکون میده. بهتره اونو در تنهایی تماشا کنین. بعد از تماشای این فیلم از این که والدین شما مانند والدین فیلم نبوده و یا نیستن نفسی خیلی راحت خواهید کشید.

۴- اون. جی.: ساخت آمریکا

شاید این که از شما بخوایم هشت ساعت از وقتتون رو واسه تماشای مستندی که در مورد دادگاه اون. جی و سیمپسون بازیکن سرشناس فوتبال آمریکاییه درخواست زیادی باشه. اما نباید عنوان فیلم شما رو گول بزنه چون مستند «اون جی سیمپسون: ساخت آمریکا» (O.J.: Made in America) داستان سلبریتیا، زن ستیزی، لس آنجلس، هویت، عدالت، نژادپرستی و البته رویای آمریکا هستش.
بعد از این که دوروییا و تظاهرهای نقش اول فیلم رو ببینین دیگه تلاش می کنین خیلی چیزها رو با دقت بیشتری مورد بررسی بذارین.

۵- روز گراندهاگ

فیلم کمدی فانتزی «روز گراندهاگ» (Groundhog Day) ساخته هارولد رامیس در سال ۱۹۹۳ رو باید حتما دید اما نه به خاطر این که بیشتر کارشناسان بخش سینما اونو یه شاهکار کمدی دونسته ان بلکه به خاطر این که تماشای این فیلم نقش مهمی در خودشناسی و بهبود شخصیت شما داره.
با هر دیدی که فیلم رو تماشا کنین نمی تونی از پیام اصلی و جهان عمومیت فیلم فرار کنین این فیلم رو باید راهی به سمت روشنفکری و انسانیت نام گذاشت.

۶- اسپات لایت

اگه حتی واسه یه دقیقه با خود فکر کردین که نیاز به رسانه های آزاد و و فعال تا چه حد لازمه یا این که روزنامه نگار و روزنامه نگاری چه کارکرد مفیدی دارن مطمئنا با دیدن فیلم «اسپات لایت» (Spotlight) به جواب دست پیدا می کنین. درام کامل مک کارتی در سال ۲۰۱۵ یه موضوع حساس و سرپوش گذاشته شده واسه یه مدت طولانی رو واسه فیلم انتخاب کرده و اونو واسه بیننده در بوته بررسی از نزدیک قرار میده. فیلم مثل یه تریلر جناییه اما بیشتر شامل گفتگوهای گروهی روزنامه تصویر که در اتاقای خبر تاریک، دفترهای کار یا آپارتمانای کثیف در مورد موضوعی حساس صحبت می کنن.

نقش آفرینی بازیگران بی اشکال و فیلم نامه هم به طور کاملً منظم و بی نظیره. چیزی که باعث شده فیلم «اسپات لایت» در این فهرست قرار بگیره اینه که هر چند از همون اول نتیجه رو میدونید اما فیلم طوری ساخته شده که می تونین بارها اونو تماشا کرده و از اون یاد بگیرین. روند تحقیقی دوست داشتنی فیلم خود کافیه که بارها واسه تماشای دوباره اون دست به کار شین.

۷- انتخاب

فیلم کمدی مشکی «انتخاب» (Election) ساخته الکساندر پاین در سال ۱۹۹۹ فیلمی بی اشکال در مورد دبیرستان، سیاست، مدرسه و خیانته که داستان غم یه مرد سفید پوست رو به شکل رنج عاشقانه اون به تصویر میکشه. داستان تاریک فیلم رقابتای کثیفی که در اون هر کسی واسه منافع خود هر کاری می کنه و دست به هر خیانتی می زنه رو به تصویر میکشه. فیلم در به تصویر کشیدن شخصیتای به طور کاملً منفی داستان ثابت قدم بوده و هیچ بهونه ای واسه اعمال بیریخت اونا قایل نمی شه.

در آخر همه چیز با پوچی، انتقام و زشتی تموم میشه.

۸- روشن سازی: ساینتولوژی و زندان عقاید

فیلم «روشن سازی: ساینتولوژی و زندان عقاید» (Going Clear: Scientology and the Prison of Belief) ساخته الکس گیبنی دنیای کلیسای سانینتولوژی رو در برابر چشمون شما به تصویر می کشه. اما این فیلم تنها کلیسانی ساینتولوژی رو ناک اوت نمی کنه بلکه ایمان بدون فکر، شستشوی مغزی، تمایل توده ها واسه پیروی از رهبران کاریزماتیک رو بر خلاف این که مدارک بسیاری هست که اونا مشغول کار دیگری هستن رو به شما نشون داده و به باد انتقاد میگیره.

۹- همشهری کین

شاید قبل از اینم بارها به شما گفته شده باشه که فیلم «همشهری کین» (Citizen Kane) ساخته اورسون ولز در سال ۱۹۴۱ رو تماشا کنین و دیگه از این پیشنهاد خسته شدین. اما دلایل زیادی واسه این پیشنهاد وجود داشته و شاید هیچ چیزی به اندازه یادداشت راجر ایبرت فقید بر این فیلم نتونه شما رو به تماشای این شاهکار سینمایی تشویق کنه.
همونطور که ایبرت میگه، این فیلم تکنیکایی سینمایی رو استفاده کرده و عادی کرد که هممون امروزه با اونا آشنایی کامل داریم مثلا به کار گیری فوکوسای عمیق. اما تنها تکنیکای نوگرایانه این فیلم نیس که اونو شایسته تماشا کردن حتمی می کنه بلکه خیره کنندگی داستان فیلم و روش روایتی اون از یه داستان به طور کاملً آمریکاییه که رویای آمریکایی رو شدیدا به نقد میکشه.

داستان تاجری سرشناس که به دنبال قدرته از این رو وارد دنیای خطرناک و پر از فساد سیاست می شه در حالی که در این میدون هیچ تجربه ای نداره. هر چند نزدیک به هشت دهه از ساخت این فیلم میگذره اما میشه اونو فیلمی مدرن به شکل سنتی دونست که هر زمان اونو نگاه کنین واسه شما تازگی داره.

این مقاله را هم بخوانید :   ۱۰ روش شکنجه ساواک در «کمیته مشترک ضد خرابکاری»

۱۰- زودیاک

طبیعت انسانه که به دنبال حل کردن پازلای پیچیده و سر درآوردن از رازهای سر به مهر باشه. اما بعضی وقتا سوالاتی هست که پاسخی واسه اونا وجود نداره. مثلا این که در دهه ۶۰ میلادی و اوایل دهه ۷۰ کی ۵ نفر رو در شمال کالیفرنیا به قتل رساند. قاتل خود رو زودیاک معرفی می کرد و هیچکی هویت واقعی اونو شناسایی نکرد هر چند این موضوع به دلیل تلاش نکردن واسه رسیدن به حقیقت نبوده. این پرونده رازآلود باعث شد که کارآگاهان حرفه ای و آماتور زیادی واسه پیدا کردن قاتل دست به کار شن اما همه اونا با شکست مواجه شدن. یه سریای دیگه هم تا وقتی که با قاتل چشم در چشم شدن از جستجو باز نماندند و اینجاس که فیلم «زودیاک» (Zodiac) ساخته دیوید فینچر وارد می شه.
این فیلم شرحیه از سماجت و وسواس فکری، در مورد این که واسه شخصی که کنجکاوی ذهن اونو رها نمی کنه چه اتفاقی می افته.

همونطور که می تونین حدس بزنین عاقبت خوشی در انتظار ایشون نیس.
فیلم داستان سه قهرمون- یه کارآگاه (با بازی مارک روفالو)، یه روزنامه نگار (با بازی رابرت داونی جونیور) و یه کارتونیست (با بازی جیک جیلنهال) رو روایت می کنه که در تعقیب یه قاتل سریالی کلاه به سر هستن و همه میدونیم که اونا در این راه شکست می خورن. اما داستان فیلم در مورد پیدا کردن حقیقت نیس بلکه فیلم می خواد جستجوی ناتموم و این که چیجوری اینجور موضوعی می تونه از یه انجام وظیفه و از خود گذشتگی به یه وسواس فکری تبدیل شه رو به تصویر بکشه. این موضوع دستکم در مورد شخصیت رابرت گری اسمیت صدق می کنه، مردی که در این پرونده از جون خود میگذره فقط به خاطر این که نمی تونه با شک و دودلی زندگی کنه.
این فیلم در مورد جستجوی سایه ها و کنار اومدن با این موضوعه که شاید شما هیچ وقت نتونین به جواب همه سوال هاتون دست پیدا کنین.

۱۱- لوپر

سفر در زمان یکی از داستانای عادی در فیلمای علمی تخیلیه و اون قدر به این موضوع پرداخته شده که دیگه تکراری و نخ نما به نظر می رسه. اما تماشای فیلم «لوپر» (Looper) به کارگردانی و نویسندگی رایان جانسون واسه بیننده تازگی داشته و جانسون در این فیلم از عرف بازی با زمان واسه دقیق شدن و فوکوس کردن روی این که خشونت تنها خشونت تولید کرده و این که چیجوری اعمال خشونت بار ما می تونن عاقبتای ویرون کننده ای در نسلای آینده داشته باشن استفاده می کنه.
در این دنیا، خلافکاران سال ۲۰۷۴ قربانیانشان رو به سال ۲۰۴۴ می فرستند، جایی که به وسیله قاتلانی سنگدل مانند یانگ جو (با بازی جوزف گوردون لویت) کشته و محو می شن.
کار جالبیه اما به عنوان یه قرارداد جو باید در آخر نسخه پیر شده خودشو هم به قتل برسونه تا به «حلقه» نزدیک تر شه.

اما نسخه پیری اون (با بازی بروس ویلیس) دوست نداره دست روی دست گذاشته و بزاره که خودِ جوونی اش خودکشی کنه.
وقتی که ایشون در زمان به عقب سفر می کنه تازه داستان برامون باحال می شه و اینجاس که تلاشای بعضی واسه جلوگیری از مرگ عزیزانشون باعث خشونتایی ناتموم می شه.

۱۲- اطلس ابر

فیلم «اطلس ابر» (Cloud Atlas) که براساس رمانی با همین عنوان نوشته دیوید میچل ساخته شده یه فیلم بزرگ، پیچیده و شلوغه که فهم تموم اون بسیار مشکله. هر چند نمیشه فیلم «اطلس ابر» رو فیلمی بی اشکال دونست اما باید جاه طلبیای فیلم رو تماشا کنین، فیلمی با ایده هایی بزرگ به درازای هزاران سال از قرن نوزدهم تا دوران پس از آخر. این فیلم با حضور بازیگرانی ممتاز داستان گروه کوچیکی از افراد رو دنبال می کنه در حالی که اونا زندگی می کنن، می میرن و در تموم تاریخ زندگی هاشون رو تکرار می کنن. در هر فصل از فیلم همون بازیگر قبلی حضور داره اما با ظاهر، جنسیت و نژادی متفاوت. اما در حالی که ظاهر شخصیت و صحنه ها تغییر پیدا می کنن اما در هر بخش همون موضوع و مشکل قبلی به روشی جدید مورد بررسی قرار میگیره.

«اطلس ابر» فیلمیه در مورد سرکوب- این که چیجوری در طول زمان افراد قوی تلاش کردن اراده خود رو به ضعفا تحمیل کنن. در واقع «روزای خوب گذشته» وجود خارجی ندارن چون تاریخ پر از برده داران، قاتلان، پرستاران تشنه قدرت و جنگ سالاران آدمخواره. اما در حالی که قدرتمندان در حال اجرای فلسفه «ضعفا گوشت هستن و قوی ترها باید گوشت بخورند» هستن، تعدادی آدم خوب هم هست که تلاش می کنن بدون توجه به جا و زمان در برابر اونا بایستند.

۱۳-برف شکن

اگه دنبال واقعیت هستین مطمئناً فیلم «برف شکن» (Snowpiercer) فیلمی نیس که مورد پسند شما واقع شه.
با این وجود اولین فیلم انگلیسی زبون بونگ جون هو بسیار مثل یه داستان افسانه ای ساخته شده، پر از جلوه های تصویری خیره کننده، صحنه های مهیج بی اشکال و یه پیام افراطی در مورد وجود جامعه. داستان فیلم تو یه آینده پساآخرالزمانی اتفاق می افته، جایی که دنیا به یه قالب یخ بزرگ تبدیل شده.
تنها بازماندگان این فاجعه آخرالزمانی تو یه قطار بزرگ پناه گرفتن که به وسیله یه مهندس مرموز هدایت می شه.
اما زندگی در این قطار واسه کسایی که در انتهای قطار هستن خیلی سخت و طاقت و تاب و تحمل زیادی لازم داره.
افراد خوش گذرانی که در قسمت جلوی قطار هستن با این مسافران نگون بخت مانند برده رفتار می کنن به خاطر همین گروهی از این برده ها به رهبری یکی از خودشون دست به شورش میزنن.

اونا کم کم با مقابله خود رو به قسمتای جلو قطار می رسونن و اما فرمانده این گروه یهو با واقعیتی دردناک و سخت روبرو می شه.
فیلم «برف شکن» نه فقط سیستم طبقاتی جامعه رو مورد انتقاد قرار میده بلکه واژه «انقلاب» رو هم به زیبایی بررسی می کنه.
کافیه به تاریخ نگاه کنین و ببینیدکه چیجوری انقلابیای آرزو گرا به دیکتاتورهایی تبدیل شدن که از همون اول با شعار براندازی امثال اونا کار خود رو شروع کرده بودن. فیلم میگه که دلیل اتفاق افتادن اینجور موضوعی اینه که سیستم توانایی نجات رو نداره و افراد نمی خوان که به جامعه ای بدون طبقه برسن. شاید با تفسیر فیلم از سیاست موافق نباشین اما در آخر غذای ذهن شما رو جفت و جور می کنه.
دستکم واسه دیدن بازی عجیب تیلدا سوینتون در نقش یه سیاستمدار دیوونه و شرور باید این فیلم رو تماشا کنین.