خوش لباس-نگا. خوش پوش

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

دست کردن-دست فرو بردن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

خیرات کردن-چیزی را

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

تخته زدن-پنبه زدن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

جامغولک-حقه-حیله

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دور و دراز-فراخ و وسیع

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

فال بد زدن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

چشم خوردن-نظر خوردن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

دست کم-حداقل

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

بغل پر کن-دختر یا زن چاق
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

درمانگاه-جای درمان بیمار

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

زاق-چشم زاغ چشم

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

پیش-برنده-آن که جلو است

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

ته دار-پایه دار

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

 

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

زیر تشکی-رشوه

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
بازرسی-بررسی و کنترل
رده-حرف زشت یا نامربوط
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

 

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

خبر-گزارش رویداد

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

ذلیل مرده-ذلیل شده

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

زیر تشکی-رشوه

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

تار-از محلی راندن

 

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

از ته دل-از سر صدق و صفا

تخت و تبار-خوب و رو به راه

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

 

چیلی-بدبیاری

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
چرند-حرف پوچ و بی معنی
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

خدا داده-دیم کاری
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

 

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

چله نشینی-خانه نشینی
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
 

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

بی تفاوت-بی اعتنا

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

اَتَر زدن-فال بد زدن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

زنیکه-زنکه

 

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

 

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

دست خدا به همراه-در پناه خدا

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

دستک-دفتر حساب

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
پیشاب-ادرار
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
 

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
 

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

چنگول زدن-پنجه زدن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

راپرتچی-گزارش دهنده

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

 
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

راست شدن-رو به راه شدن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

تعلیمی-عصای کوچک

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 
زن بردن-همسر گرفتن مرد

آب نخوردن(درنگ نکردن)

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

حق التدریس-مزد آموزگار
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

پینه زده-وصله کرده

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

 

پر بدک-خیلی بد

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

اجابت کردن معده-قضای حاجت

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

پُر کار-فعال-با پشتکار
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

تپل-چاق-گوشت آلود

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

بنده زاده-پسر من

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

حاشیه دار-کناره دار

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

چِخی-سگ

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

خبرکش-سخن چین

خدا داده-دیم کاری

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

این مقاله را هم بخوانید :   قیمت بوتاکس

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

چیلک دان-چینه دان

 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

از زبان افتادن(لال شدن)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

دزدی گرگی-دله دزدی

 
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

چیله-هیرم-خاشاک

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

زیر شلواری-زیر جامه

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

بد شیر-متقلب-بد جنس

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

برادر تنی-برادر حقیقی

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
زینه-پله

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

آلکلی(معتاد به الکل)

دهن دره-خمیازه

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دستکاری-دست بردن در چیزی

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زیر شلواری-زیر جامه

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

آزگار(زمان دراز)

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

چل زن-زن کوتاه قد

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

آشغالی(سپور)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

تند و تیز- تند تیز

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

آهو چشم(معشوق، شاهد)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
خوش قلق-رام-خوش خوی

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

جز و ولز-نگا. جز و وز

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

ذوق زده-بسیار خوش حال

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

 

البرز-بلندقامت-دلیر

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

چینه کشی-شغل چینه کش

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

چغل خور-سخن چین

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

ارباب حجت(اهل منطق)

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

پول و پله-پول

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

بز دل-ترسو

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

حضرت عباسی-راست و درست

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

امن و امان-بدون بیم و هراس

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

بارانداز-جای پیاده کردن بار

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

دسته دیزی-قوم و خویش دور

جفنگیات-سخنان یاوه

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

خنگ-نادان-ابله-کودن

پا در رکاب-حاضر و آماده

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

دایی اوغلی-پسر دایی

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

دک و دنده-بالا تنه

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چهار چوب-محدوده-قاب

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

ذوق زده-بسیار خوش حال

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

پول چای دادن-انعام دادن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

فرض کنیم که

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

خبر-گزارش رویداد

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

زبون-حقیر-توسری خور

بیرون روش-اسهال-شکم روش

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

پس افتاده-بچه ی کسی

جاهل پسند-چیزی که جوان

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

 
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

تحصیل کرده-درس خوانده

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

آب آتش مزاج(می سرخ)

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

پر مدعا- پر ادعا

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

 

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

چَخ چَخ-عیش و عشرت

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

خُردینه-بچه ی خردسال

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

در زدن-کوبیدن در خانه

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

رفتگر-سپور-آشغالی

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

دزدیده-دزدکی

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

احتیاطی(نجس، ناپاک)

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

خروار-کنایه از مقدار زیاد

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

بکن نکن-امر و نهی
زبان گز-چیز تند و تیز

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

چلو صاف کن-آبکش

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی