چله ی زمستان-سرمای سخت
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
خواب و خوراک-خورد و خواب
راه اندازی-راه انداختن
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
داشتن-مشغول بودن
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
پیشت-آوازی برای راندن گربه
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
دور و دراز-فراخ و وسیع
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
اشک کوه-یاقوت-لعل
تند نویسی-سریع نویسی
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
خر زور-نیرومند-پرزور
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
پُر کار-فعال-با پشتکار
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
پشته کردن-روی هم انباشتن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
تل انبار-توده-انباشته
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
زبانی-شفاهی
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
افتاده(فروتن، متواضع)
خیار چنبر-نوعی خیار
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
چپیدن-به زور جا گرفتن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
بامبه-توسری
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
تا-لنگه-همتا
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
خال مَخال-خال خال
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
ترک بیلمز-آدم نادان
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
خلا-مستراح
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
چین خوردن-چروک شدن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
زبیل-آشغال-زباله
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
انگشتشمار(کم، معدود)
جگر-عزیز-عزیز دلم
چک و چیل-لب و لوچه
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
دستِ چپ-سمت چپ
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
تپل-چاق-گوشت آلود
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
خوره-جذام-آکله
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
جَفت-چوب بست انگور
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
ادا اصول-ادا اطوار
رشوه گیر-رشوه خوار
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
افتادن بچه-سقط شدن جنین
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
چشه ؟-او را چه شده ؟
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
جاشو-باربر
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
دل قرصی-اطمینان
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
چال-گودی-حفره
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
بد قلق-بد عادت-بد ادا
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
اوضاع احوال(وضع و حال)
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
خوره-جذام-آکله
آبِ کبود-آسمان
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
خنگ-نادان-ابله-کودن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
از جگر گذشتن-نامردی کردن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
بابا غوری-نابینا-کور
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
بخار-توانایی-شایستگی
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
پنزر- پندر
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
جرینگ-صدای سکه های پول
پاگون-سردوشی
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
به حق پیوستن-مردن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
دلقک بازی-مسخره بازی
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
خیابان گز کردن-ول گشتن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
تند نویسی-سریع نویسی
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
راپرتچی-گزارش دهنده
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
چشم انداختن-نگاه کردن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
عینک ذره بینی بسیار قوی
بازار کوفه- بازار شام
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
دزدی گرگی-دله دزدی
پیش کردن در-بستن در
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
بَرج-خرج های خارج از خانه
زهکونی-اردنگی-تیپا
خداحافظی کردن-به درود گفتن
پادگان-سربازخانه
چروک انداختن-چین انداختن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
چلاق شده-نوعی نفرین است
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
تک و توک-به ندرت-کمی
بغداد آباد-شکم سیر
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
تت و پت-لکنت زبان
دسته جمعی-باهم-گروهی
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
چای کاری-کشت و زرع چای
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
دبه کردن-دبه در آوردن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
اطفال باغ(گلهای تازه)
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
بند آمدن-متوقف شدن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
حُقه-زرنگ و ناقلا
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چوق-چوب-تومان
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
خوش انصاف-با انصاف-منصف
آهوی خاور-آفتاب
احتیاطی(نجس، ناپاک)
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
درآمد-عایدی
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
آتشی شدن-از کوره در رفتن
خاله بی بی-نوعی آش
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
توان هماوردی با کسی را داشتن
بند کردن-محکم کردن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
حمله ور شدن-یورش بردن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
حق-باج سبیل-رشوه
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
خیط کشیدن-خط کشیدن
دستِ راست-سمت راست
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
ریزه میزه-ریزه پیزه
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
درز گرفته-کوتاه کرده
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
تحصیل کرده-درس خوانده
به حساب-مثلا-یعنی
چیز دار-ثروتمند
رو انداز-لحاف
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
ادرار بزرگ-مدفوع
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
البرز-بلندقامت-دلیر
آب شیراز(شراب)
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
خبر-گزارش رویداد
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
بامبول-حقه-کلک
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
داوطلب-خواستار-نامزد
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
بی تفاوت-بی اعتنا
آیینهی اسکندری-آفتاب
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
ریش شدن-ریش ریش شدن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
ارباب حجت(اهل منطق)
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
خانم آوردن-پا اندازی کردن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
رو شور-سفیداب
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
حرص خوردن-عصبانی شدن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
خبرکش-سخن چین
تیر در کردن-تیراندازی کردن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
پول مول-پول
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
زاهرو-دالان-سرسرا
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
چُل-آلت مرد
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
پِی-دنبال
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
افتادگی-پریشانی-احتیاج
احتیاطی(نجس، ناپاک)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
خانه یکی-صمیمی و یکدل
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
در دار-دارای سرپوش
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
خودرو-آن چه بی اسب رود
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
استخواندار-محکم-بااراده
اجباری-خدمت سربازی
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
دله دزدی-عمل دله دزد
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
بچگی کردن-بیخردانه
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
حرص و جوش-عصبانیت
به حق پیوستن-مردن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
اهل دود-سیگاری
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
زیر تشکی-رشوه
دزدیده-دزدکی
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
اسب چوبین(تابوت)
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خستگی در کردن-استراحت کردن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
خبر داغ-خبر بسیار مهم
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب