خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
آواز شدن(شهره شدن)
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
جراندن-جر دادن-پاره کردن
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
چلو-برنج آب کشیده
چاشت-صبحانه-ناشتایی
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
دو جین-دوازده تا
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
چله ی تابستان-گرمای سخت
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
دسته پل-الک دولک
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
به درک- به جهنم
دست تنها-بی یار-تنها
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
پا به پا شدن-تردید داشتن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
بردن از رو- از رو بردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
خرده خرجی-خرج های اندک
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
چول کردن-شرمنده کردن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
استخواندار-محکم-بااراده
آیَم سایَم(گاهکاهی)
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
خرسک-نوعی فرش
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
کسی را اذیت و آزار کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
حرف گوش کن-حرف شنو
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
داماد-مرد تازه زن گرفته
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
با کسی بحث و مجادله کردن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
بی ریخت کردن-کتک زدن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
دزد زده-سرقت شده
تخته زدن-پنبه زدن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
خر آوردن-بدبخت شدن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
بازداشتی-زندانی موقت
راحتی-دمپایی
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
درز گرفته-کوتاه کرده
پلاس-اثاث مختصر منزل
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
خدابیامرزی-درخواست بخشش
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
انگشت کردن(انگشت رساندن)
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
جِر-اوقات تلخی-لج
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
بامبه-توسری
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
زاهرو-دالان-سرسرا
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
بلند بالا-قد بلند
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
زبان گز-چیز تند و تیز
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
زیر سر داشتن-آماده شدن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
چشه ؟-او را چه شده ؟
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
زیر جلکی-پنهانی
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
پا در رکاب-حاضر و آماده
ذلیل مرده-ذلیل شده
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
دست باف-بافته با دست
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
حال کردن-لذت بردن
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
خِر-حنجره-گلو
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
خال مَخال-خال خال
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
خلا-مستراح
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
حرص خوردن-عصبانی شدن
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
تیار کردن-آماده کردن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
با متانت-با وقار
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
چرک و خون-چرک آلوده به خون
دق مرگ-دق کش
خبرکش-سخن چین
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
چارک-یک چهارم
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
باریک-دقیق-حساس
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
دال-خمیده-کج
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
حال و بار-وضع زندگی
پینه-وصله-پوست سخت شده
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
جیک-صدا-آواز
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
پیشنهاد-طرح
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
دهن بسته-حیوان
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
بُراق-خشمگین-عصبانی
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
خال-نقطه ی سیاه-لکه
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
راست و ریس-موانع و معایب
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
راپرت-گزارش-خبر
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
پُرتابل-قابل حمل
چار نعل-به سرعت-به تاخت
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
خلا-مستراح
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
راپرت-گزارش-خبر
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
پیش کنار-بیضه-خایه
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
پا شدن-از جا برخاستن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
خودی-آشنا
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
دسته پل-الک دولک
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
ریش توپی-ریش تپه
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
دو پولی-کالای بی ارزش
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خبر چین-سخن چین-جاسوس
چَخ چَخ-عیش و عشرت
پا به فرار گذاشتن-گریختن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
حساب کردن-پرداختن خرج
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
از ته دل(از سر صدق و صفا)
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
البرز(بلندقامت، دلیر)
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
زبان تر کردن-سخن گفتن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
روی چشم-اطاعت می شود !
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
چراغان کردن-جشن گرفتن
استخواندار-محکم-بااراده
تر دست-ماهر-شعبده باز
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
آیینهی اسکندری-آفتاب
رُک زده-زل زده-خیره شده
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
توجیهی-برنامه های توضیحی
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
چراغان کردن-جشن گرفتن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
دبنگ-احمق-کودن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
بی تفاوت-بی اعتنا
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
پوست پیازی-نازک و بی دوام
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
دارا-ثروتمند
آبِ سیاه-نیمه کوری
دو رگه-از دو نژاد محتلف
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن